میگن پُشت سر مسافر آب بریزی برمیگرده
اشــک که از آب زلال تره
پسچرا مسافر من برنمی گرده
میگن پُشت سر مسافر آب بریزی برمیگرده
اشــک که از آب زلال تره
پسچرا مسافر من برنمی گرده
خُــدایـــا!
مَـن دَستـت را خـوانـده امـ...
دَسـتت بَــرای مـَن رو شُـده است!
تـو سمفـونـی ِ زیبـــای ِ شَکسـتن ِ ایــن دل ِ لَعنتــی را دوستـــ داری!
بـــاشـداگـــر تـــو مـی خــواهــی،بــــاشد
مـی شِکنــَـــم
بــــاز هَــم.می شنوی
ایمان می آورم به دوستی
و صداقت قاصدک !
سال هاست که ،
صدایم را شنید ...
نگاهم را خواند ...
محبتم را فهمید ...
غصه هایم را گریست ...
خوشی هایم را خندید ...
و همه شان را رساند به دوردست های خاکستری !
این روزها ، بیشتر از همیشه ،
قاصدک را می خوانم !
و "تو" امروز هر چه قاصدک دیدی ،
جز پیام دلتنگی های من چیزی از او نخواهی شنید !...
"قاصدک" مقبره تنهایی من است....
بهترین رفیق روزهای تنهائیم...!
از دل شکیبا تر چنان . وز عشق گویا تر چُنین
از مهربانی تا جنون . گه آنچنان . گه اینچنین
در خلوت بیگانگی . رفتی نشستی بیخبر
در زمر? بیگانگان . گه آنچنان . گه اینچنین
با درد دمسازت شدم . با غصه آوازت شدم
شعرت شدم سازت شدم . گه آنچنان . گه اینچنین
چُون کودک نا آگهی . دیوانه ام خواندی گهی
راندیم از هر درگهی . گه آنچنان . گه اینچنین
ای عشق درمانم توئی . همرنگ ایمانم توئی
چشمان گریانم توئی . گه آنچنان . گه اینچنین
از خود بطلب از تو جدا نیست خدا
دو هفت تا هجده تا گی بگیه