ے زَن را بایـَـد از دلتـَـنگــــیــَش فـَـهمید
از شــُـوقُ بے تابیـــَــش براے دیـ ـدار
از حـِـس کودکانـِـ اش بـَـراے آغــوش
از خـِـجالـَـتـَـش بـَـ ـراے بوسـِـہ گرفتـَـن
زَن بـے دلیل بـَـهانـہ نمیگیرد !!
شایـَـ ـد بـَـ ـهانـِـہ ے نـَـداشتـَـن دستانِ گرمے را دارَد کـہ دسـْتانــَش را بگیرد !
پرسید به خاطر کی زنده هستی ؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو ، بهش گفتم به خاطر هیچ کس پرسید پس به خاطر چی زنده هستی ؟ با اینکه دلم داد می زد به خاطر دل تو با یک چشم پر از اشک بهش گفتم به خاطر هیچ چیز . ازش پرسیدم تو به خاطر چی زنده هستی ؟ در حالی که گریه می کرد گفت : به خاطر کسی که برای هیچ زنده اس
می روم...به کجا؟ نمی دانم ....حس بدیست...بی مقصدی ! کاش نه باران بند می آمد...نه خیابان به انتها می رسید....
توی جاده ای که انتهاش معلوم نیست
پیاده یا سواره بودن فرقی نمیکنه
اما اگر همراهی باشه که تنهات نذاره
بی انتها بودن جاده آرزوت میشه...
) یکی بوده خونشون طبقه ی هشتم یه آپارتمون بوده صبح ها که میرفته سر کار با آسانسور می رفته پایین ولی شب ها که برمیگشته از پله ها می رفته. آخه چرا؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ جواب *** چون طرف قد کوتاه بوده دستش به زنگ ط 8 که بالا بوده نمیرسیده*** یک ماه کسی ج نداد!!!!!!!!!!!